Web Analytics Made Easy - Statcounter

استاد فلسفه کالج کانترا کاستای آمریکا گفت: در قرآن قلب و تفکر با هم می‌آیند و قلب حتی مهم‌تر از فکر است. پس فلسفه اسلامی نباید به سیاق دکارت نفس انسانی را با «جوهر فکری» یکی بداند.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دنشجو، امروزه بشر مدرن، تنها و پوچ گرا شده است و این نتیجه فاصله گرفتن بشر از امر قدسی و متافیزیکی است که ریشه در دوران مدرن دارد و شاید بتوان گفت نقطه آغاز آن را از فلسفه دکارت دارد، اما اگر بخواهیم به صورت تاریخی این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم به دوران‌های پیش از این می رسیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در گفتگو با اسدالله رحمان زاده کبیر، استاد فلسفه کالج کانترا کاستای آمریکا به بررسی این روند پرداختیم که اکنون از نظر شما می‌گذرد:

*امروزه بشر مدرن مفهوم «درونی انسانی» و «ارتباط با کیهان و کائنات» را از دست داده است. جهان به موجودی مرده و روابط علّی ذرات بنیادین تنزل پیدا کرده است. همگام با محور درون و ارزشهای کیهانی، حقیقت هم ذوب شد. تفکر و اندیشه غربی چگونه این روند را تجربه کرده است؟

از قرن‌ها پیش از ظهور حضرت مسیح (ع) تا به زمان حال، ما به تدریج مفهوم «درونی انسانی» و «ارتباط با کیهان و کائنات» را از دست می‌دهیم. مفهوم «درون» در بهترین حالت تبدیل به مجموعه‌ای از ژن‌ها یا خصوصیات موروثی، از یک طرف، و محیط طبیعی - اجتماعی، از طرف دیگر خواهد شد. همین طور جهان به موجودی مرده و روابط علّی ذرات بنیادین تنزل پیدا خواهد کرد.

فیلسوفان و فرزانگان پیش از مسیح (ع) به «دنیای درون» معتقد بودند. سقراط در رّد فلسفه سوفسطایی از حقیقتی بیرون از انسان صحبت می‌کند که موهبت خداوند است. سوفسطایی‌ها به جای دانشی حقیقت جو، «علم بلاغت یا ترغیب» (Rhetoric) را به جوانان می‌آموختند، و «انسان»، و فی‌الواقع «مرد» را (برای اینکه زنان و برده‌ها شهروند محسوب نمی‌شدند)، ملاک حقیقت می‌دانستند. سقراط فلسفه را با این نکته شروع کرد که فرد باید در جستجوی حقیقت عینی، نه سوبژکتیو، در رشد فضیلت و پرورش و تهذیب روح بکوشد (و نه برای تبدیل کردن دنیا به کالا). هرچند او معتقد بود که حقیقت نهایی در دست خداوند است، و ما هرگز به آن حقیقت دسترسی پیدا نخواهیم رسید. اما آن حقیقتِ زنده جهت معنویت و دانش ما را تعیین می‌کند. یادمان باشد که سقراط به تئوری «یادآوری» (recollection) قائل بود و اینکه ما از پیش از تولد همه چیز را می‌دانستیم، اما در لحظه تولد، همه چیز را فراموش می‌کنیم و آموختن دانش، قدم به قدم، یادآوری آن چیزی است که خداوند در ما به ودیعه گذاشته است.

کنفوسیوس معتقد به رن Ren یا ژن Jen بود که به خوش- قلبی - انسانی (human heartedness) و خیرخواهی ترجمه می‌شود، و ریشه اش در ملکوت (Tien) است. این مانند حقیقت سقراطی جهتِ (telos) بودن انسان را تعیین می‌کند، اما فرد هیچ وقت کاملاً به آن نمی‌رسد، اگرچه آن مقصد بسیار نزدیک و در دسترس است. این نوع نگاه، حدود اخلاقی و علمی بشر را به بی نهایت می‌برد. پس عجیب نیست که این روایت را از کنفوسیوس داریم که جن شیو Jan Ch’iu به کنفوسیوس گفت که نه اینکه به این هدف درونی تو اعتقاد ندارم، اما توان پیمودن این راه دشوار را ندارم. کنفوسیوس جواب داد: «مردی که توانش تمام شود در میانه راه از پا خواهد افتاد. تو اما از پیش حدودت را برای خود مستقر کرده‌ای.» و بعد در پاسخ به این سوال: «آیا خوش – قلبی - انسان (ژنJen or Ren) دور است؟» پاسخ می‌دهد: «به محض اینکه آرزویش کنم اینجاست.» و درباره این شعر:

«گلهای درخت گیلاس

چگونه موج می‌خورند!

این نیست که در مورد تو نمی‌اندیشم،

اما خانه تو بسیار دور است.»

کنفوسیوس نظر داد: «او واقعاً در مورد یارش فکر نمی‌کرد. اگر فکر می‌کرد چیزی به نام دوری وجود ندارد.»همچنین بودا، وجود «خود» را نفی کرد(anatta)، اما امکان روشنگری و رسیدن به نیروانا را از اصول خویش قرار داد. به یک معنا آنچه که انسان را به نیروانا می‌برد، خود، مفهوم غیرمتعینی است، در حیطه نه این و نه آن، که با تعقیب و تمرین تمرکز و ذهن آگاهی و راه هشت گانه، فرد می‌تواند «خود» را رها کند و به آنچه از پیش در وجود او مستقر است، یعنی نیروانا، دست یابد.ارسطو هم به روح بشری به عنوان صورت سازمان دهنده ماده یا جسم بشری قائل بود. او فکر یا ذهن بشری را مستقل از بدن می‌دانست.

مفهوم «درون انسانی» در روشنگری غرب کم کم ذوب می‌شود. دکارت معتقد به ایده‌های فطری و ذهن به عنوان جوهری مستقل از جسم بود، اما دکارت همچنین «فکر کردن» و «ذهنیت» و اطمینان ذهنی را واقعی‌ترین عنصر شناخت و وجود دانست. فوکو نام این لحظه تاریخی را می‌گذارد «لحظه دکارتی». این زمانی است که شناخت و وجود از سلوک کل‌گرایانه جسم و روح، که مستلزم پرورش اخلاقی فرد و نظم و مناسک مناسب، به سبک و سیاق سقراط و کنفوسیوس و بودا و ادیان اهل کتاب و حتی ارسطو است، به سمت تفوق ذهن و ذهنیت گرایی (و متد روشنفکری) که همه چیز در «سر» انسان می‌گذرد تغییر کرد. یعنی یقین منطقی و عقلانی چیزی بود که فقط در سر انسان اتفاق می‌افتاد. اگر من پشت میز خویش بنشینم و یک سیستم یقینی منطقی - عقلانی بسازم. این گونه من به بنیادی‌ترین یقین انسانی رسیده ام. فلسفه دکارت آشکارا یک سیستم منطقی - قیاسی است که با شک دستوری (methodical doubt) به این یقین می‌رسد که «جوهر فکرکننده» یا «ذهن» فقط بر خویش یقین تواند آورد. یقین لزوماً از جنس منطق است و با «قلب» و ممارست وجودی در راه زدودن تعارض‌های درونی و یگانگی اخلاقی کاری ندارد.

*آیا این عجیب نیست که عنصر اخلاقی که لزوماً امری «درونی» است، به تدریج بعد از «لحظه دکارتی» از «درون» انسان پاک می‌شود و به تدریج [بعد از کانت] به شرایط بیرونی و مصلحت عملی تنزل می‌یابد؟ آیا این عجیب نیست که امر اخلاقی درونی کم کم ارتباطش را با ارزشهای کیهانی از دست داد؟ آیا نفی دنیای «درون» ناشی از عکس العمل اشباعی به اغراق و اشباع مذهبی و صوفیانه در «کشتن نفس» که به تزویر و ریا و تکرار کلمات عربی و جمله قصارهای بی روح پا داد، نیست؟

از آنجا که امر «درون» در وهله اول نشانی بیرونی ندارد، چه بسیار سخنان گزاف و ادعاهای موهن در توصیف این دنیای خیالی گفته شد، که باید از زیر تیغ تفکر فلسفی غرب می‌گذشت تا ما را از دروغ و ریا آزاد کند. از آنجا که این روایت از «درون» وهم یا خیالی است بدون لنگری از رفتن به خود «چیز» به خود «تجربه زیسته» و توصیف آن بدون تزئین و بزک کردن آن، تجربه عارفانه و صوفیانه به کلمات تصنعی و بی روح مبدل شدند که پروانه تجربه انضمامی مدتها قبل آن را ترک کرده بود. تاریخ فلسفه غرب بخشی از حکمت الهی است تا ما را از اشباع و اغراق و تظاهر و ریای کشف دنیاهای عجیب و غریب «درون» رهایی بخشد، در حالی که از «بیرون» هیچ محبتی را بر نیانگیخت، هیچ ملتی را به آرامش نرساند، هیچ جنبه از ساحت زندگی و تولید و نیازهای روزمره را پاسخ نگفت، و به خیل مردمان متظاهر و ریا افزود.

از طرف دیگر در عکس العمل اشباعی به این دنیای خیالی که از کلمات تهی ساخته شده بود، آن مروارید نهفته در تجربه دینی نیز که کشف اتصال به ملکوت خداوند و بنابراین تجربه اخلاق نه به عنوان یک امر تحمیلی بلکه امر وجودی که دارای ارزشهای کیهانی است، تجربه درون نه به معنای کلمات پر طمطراق توخالی بلکه به عنوان «امر به معروف و نهی از منکر»، به عنوان انفاق و خدمت به خلق، به عنوان مبارزه با ریا و تظاهر دینی و دنیاپرستی، همه این مظاهری که امروز ما تشنه آن هستیم نیز در زیر نقد فلسفه غرب همراه با ظهور نیهیلیسم به زیر سوال رفتند.

آغاز این از دست دادن امر «درون» و قطع رابطه اش با «ارزشهای کیهانی» در سوبژکتیویته دکارتی قرار دارد، آن لحظه تاریخی که یقین، از امری وجودی – قلبی - فکری، تنها به امری منطقی - قیاسی تنزل پیدا می‌کند. توجه کنید که در فلسفه دکارت ذهن انسانی (به عنوان درون عقلی) بالاترین نقطه یقین است و سپس خدا و ارزشهای کیهانی از طریق آن ذهن اثبات می‌شوند. خود روش قیاسی «اثبات» عقلی در کنار اینکه «ذهن» («تفکر مفهومی» و «درون عقلی» نه همه وجود، ازجمله «قلب») منشاً یقین و علم است، از پیش رابطه کیهانی وجود فرد را با ملکوت خداوند سست و به تدریج قطع می‌کند.

*آیا در فلسفه اسلامی این تجلی سوبژه امری صرفاً ذهنی است، یا قلبی؟ برای مثال آیا آزمایش ذهنی «انسان معلق» بوعلی سینا که تلاشی برای اثبات نفس مستقل از بدن است (و بعضی این را با شک روشمند دکارت مقایسه می‌کنند)، نفس را مساوی «معقولات» می‌داند؟

توجه کنید که در قرآن قلب و تفکر با هم می آیند و قلب حتی مهم‌تر از فکر است. پس فلسفه اسلامی نباید به سیاق دکارت نفس انسانی را با «جوهر فکری» یکی بداند. از این نقطه نظر بحث هایدگر از «وجود انسان» به معنای اک - سیستانس (ek-sistence) («ایستادن- در- بیرون- از- خویش»: این «وجود» انسان به معنای به فعل آمدن نیست و با وجود سنگ و حیوان فرق دارد) و اینکه «پروا» (Care) بنیان ساختار وجودی او است، به قرآن نزدیکتر است. در این مورد هم اگر نیاز باشد بیشتر بحث خواهم کرد.

ابن سینا در این مورد می‌نویسد: اگر تصور شود که چشمان نوزاد کاملاً سالمی را بپوشانند، و سپس او را به هوا برده و در طوری در خلأ معلق نمایند که دست و پای وی با همدیگر تماس نداشته باشد در این حالت درک پیکره خودش نیز سخت است و اثبات وجود اجزایش دشوار می‌باشد حتی نمی‌تواند تصوری از پیکر خود داشته باشد. این انسان معلق باز هم قادر به تشخیص خویش است و هرگز در مورد وجود خودش دچار شک و تردید نمی‌شود، وجودی که این انسان معلق احساس می‌کند، مجرد از عمق، طول، عرض و مکان است. یعنی تصور این انسان معلق از خودش، از طریق حواس و پیکرش نیست؛ و از طریق دیگری است که مغایرت کامل با پیکر مادی او دارد که همان روح یا نفس انسانی او است. «یوم لاینفع مال و لا بنون. الا من اتی الله بقلب سلیم.» (سوره شعراء / آیات ۸۸ و ۸۹)

از زمانی که دکارت جسم انسان و حیوانات را «ماشین» خواند که سازوکار مکانیکی آنها وجودشان را تبیین می‌کند، به تدریج ما رشد نظریه «بازنمایی واقعیت» (representational reality) («درک غیر مستقیم» در مقابل «درک مستقیم» واقعیت) را داریم که واقعیت یا ابژه از طریق علائمی (داده‌های حسی و مقولات عقل) خود را به ذهن انسانی ارائه می‌دهد، و ذهن انسانی این نشانه‌های واقعیت را به هم «ربط» می‌دهد و یا با هم «تداعی» می‌کند. واقعیت، لزوماً از درون قواعد خاص ذهن ما می‌گذرد تا به ما برسد و از ترکیب این نشانه‌ها بر اساس آن قواعد، انسان هم جهان واقعیت (ابژه) را می فهمد و هم «خود» (سوبژه) را.

در دایرةالمعارف فلسفی استنفورد، در مورد فلسفه بازنمایی (representational philosophy) کانت می‌نویسد: «نیاز به سوبژه همزمان از دو ملاحظه بر می‌خیزید: نمودارها نه تنها چیزی [ابژه] را بازنمایی می‌کنند، بلکه آن را به کسی [سوبژه] بازمی نمایند و نمودارهای واقعیت به ما [مستقیماً] داده نشده اند. برای نمودار شدن، ورودی‌های حسی باید توسط یک سیستم شناختی یکپارچه مورد پردازش قرار گیرند.»

این نوع فلسفه بازنمایی، فلسفه و علم غرب را از قرن ۱۶ در بر گرفت و شگفتی این است که این نوع نگاه از ذهن به علوم شناختی (cognitive sciences) و نوروبیولوژی مغز انتقال پیدا کرده است. در همه آنها «آگاهی» چیزی نیست جز ارتباط نمودارها به یکدیگر. پس اگر ما بتوانیم ماشینی بسازیم که این ارتباط و تضاعف correlation و تداعی association نشانه‌ها را با هم برقرار کند، آگاه خواهد شد. «درخت» به عنوان یک نمودار وارد ذهن می‌شود و کلمه «درخت» هم چیزی نیست جز یک برچسب (label) برای درخت. پس آگاهی ما، برقراری ارتباط بین «نمودارها» و «برچسب‌ها» ست.

این است که از شروع مدرنیسم، مفهوم «خود یا نفس» از «جوهر ذهن» (the substance of thinking thing) که جامدیت بخشیدن متافیزیکی به ذهن (یا درون عقلی) است، کم کم به «تئوری بسته بندی خویشتن» (bundle theory of the self) هیوم رسید و به سمت مادی گرایی خام (Feuerbach) و یا دیالکتیک (Marx) پیش رفت. ایده آلیسم و عقل گرایی کانت و اسپینوزا و لایب نیتس و هگل نیز در عرصه این سوبژکتیویسم (ذهن گرایی) ماندند. در تمام این فلاسفه این عقل قیاسیِ یک سوبژه است که در پی «تئوری یا متافیزیک همه چیز» است و همه چیز را نمودار این عقل قیاسی می‌داند. ما با آنها خداناباوری و یا خدایی درونماندگار (immanent) را داریم. این سوبژکتیویسم به نوعی وحدت جوهری (substance monism) یا همه خدایی (pantheism) می‌رسد.

با ظهور ذهن‌گرایی مدرن مفهوم درون انسان از قلب تهی می‌شود و جای آن را سر یا ذهن سوبژه می‌گیرد. پس از عقل گرایی دکارت و تجربه گرایی هیوم، ما نظریات اخلاقی کانت، میل، نیچه، و اخلاق فمنیستی «مراقبت» نادینگز را باید بررسی می‌کنیم تا عمق گسست را متوجه شویم.

نظر این فلاسفه درباره نفس یا ذهن را خلاصه کنم: مفهوم درون در دکارت «جوهر فکری» است. Thinking substance متافیزیک «جوهر» از ارسطو و کلمه اوسیا ousia می‌آید، این کلمه خود یک کلمه روزمره بوده به معنای مِلْک property که تبدیل به یک کلمه فلسفی و متافیزیکی شد. این یک کلمه متجانس کننده و هستی شناختی است. ما به ساخت کلماتی چون جوهر و عرض و غیره نیاز داریم تا بتوانیم در مورد دنیای پیچیده فکر کنیم. اما وقتی واقعیت را مساوی این کلمات می‌گیریم به گمراهی می‌رویم. به کلمه جوهر نوعی تداوم تعلق می‌گیرد. چه به اصالت ماهیت یا وجود قائل باشیم، کلمه «جوهر» تداوم و موضوع و محل استقرار و پذیرش خصوصیت‌ها (عوارض) را تداعی می‌کند. دکارت درون انسان را امری ذهنی یا جوهر ذهنی می‌داند که متفاوت از جوهر جسمی است. این هستی شناسی دکارت است که به دوگانه ذهن-بدن مشهور است.

هیوم محتوای وجودی و متافیزیکی کلمه «جوهر» را به زیر سوال می‌برد. او معتقد است که کلمه جوهر و ذات و امثالهم ساخته‌های ذهنی از تأثرات حسی هستند، یعنی اگر ما تجربه حضورِ نفس («من») را به جوهر عقلی منسوب کنیم، از نظر هیوم این فقط تصعید مجموعه تأثرات حسی است که زیر کلمه «جوهر» جمع شده اند. بنابراین تجربه گرایی هیوم عقل گرایی و هستی شناسی دکارت را نقد می‌کند.

کانت کلمه «جوهر» را از محتوای متافیزیکی آن تهی کرده و به مقولات فهم مبدلش می‌کند. یعنی «جوهر» امر ذهنی است و متعلق به خرد ناب برای تعقل و تعامل بشری است با دنیا.

نقد فلسفه معاصر، چه تحلیلی (راسل، ویتگنشتاین، کواین) و چه اروپایی (هوسرل و هایدگر) از مفاهیم متافیزیکی این است که نوعی ذهنی گرایی و مفاهیم ذهنی را به واقعیت تحمیل می‌کنند که به آن چیزواره کردن reification نیز گفته می‌شود. بنابراین وقتی دکارت یا ابن سینا صحبت از «جوهر عقلی یا ذهنی» می‌کنند، پدیده‌ای را که در ما جریان دارد و خود وضع کننده این کلمات است و تنها «چیز» وضع کننده هم نیست، بلکه لزوماً با عناصر دیگری مانند عواطف و الهام و وحی و قلب و ناشناخته‌های دیگر در ارتباط است مبدل به یک «چیز» می‌کنند. نقد فلسفه تحلیلی اینست که از آنجا که ما در فهم مطالب در زبان نیاز به مبتدی و خبر و موضوع و محمول داریم، تمایل متافیزیک این است که دائماً یک نیاز زبانی را چیزواره کند یا هستی سازی کند. برخی کلمات متافیزیکی مانند جوهر و خود کلمه «چیز» یک شاخص صوری هستند. خطر این نوع چیزواره کردن اینست که اینگونه القا می‌کند که ما دانشی از «نفس» یا «عقل» به دست آوردیم. در حالی که «عقل» جوهر و وجود ندارد. از آنجا که در هر لحظه از اندیشیدن در حال استفاده فعلی از عقل هستیم، استفاده اسمی و چیزواره کردن آن یک خطای متافیزیکی است که عواقب خطرناک دارد. یکی اینکه فرد گمان می‌برد چیزی فهمیده است. بسیاری از جنبه‌های تفکر متافیزیکی شکل نمای semblance دانش دارد.

نقد هایدگر وسیع‌تر است و در این مختصر تحریف می‌شود، اما به همین اشاره کنم که تفاوت انتولوژیک که مکرر به آن اشاره می‌کند، یعنی تفاوت بین موجود و وجود (هستی و موجود) ریشه سو تفاهم متافیزیکی است. این تمایل در آنست که هستی را مانند یک چیزِ موجود چیزواره کنند. کلمات متافیزیکی مانند «جوهر» و «ماهیت» و «وجود» این تمایل متافیزیکی را انتقال می‌دهند. بنابراین حتی خداوند را که خالق هستی است یک چیز موجود می‌دانند. یعنی آنچه را که ما می‌توانیم در قلب خویش و در رحمت اسماً او حس کنیم، چیزواره می‌کنند. حال مهم نیست که چقدر بعد از آن بگویند که این «متعین نامتعین» است.

خود کاربرد کلمات متافیزیکی کار خودش را می‌کند. مثلاً می‌گویند این اعیان ماهوی یا شیئیت آنها در ذهن خداوند وجود دارد. علت اصلی این لغزش‌ها همان تفکر مفهومی متافیزیک است. آنها مقید به امر داده شده (تجربه انضمامی) نیستند. آنها به خود «چیز» رجوع نمی‌کنند. بلکه از یک مفهوم و تعریف‌های خود ساخته شروع می‌کنند، مانند اینکه هر چیز یا بسیط است یا مرکب. و سپس از تحلیل این مفاهیم به یک سلسله مفاهیم دیگر می رسند. این گونه خویش را در دور بسته یک تله زبانی قرار می‌دهند که در عین حال به آزادی و فهم شکل نمایی می‌کند. یعنی به این گمان که دانشی به دست آمده است در حالی که در بسیاری مواقع مانند هواست که به هر قفلی وارد می‌شود اما دری را باز نمی‌کند و بدتر اینکه فرد را به گمراهی می‌برد برای اینکه به خود پدیدارشناسی روح و عقل و نحوه و سیر بودن (که ماهیت و وجود را با هم در بر دارد) در متن انضمامی توجه نمی‌کند.

آنها حتی استفاده زبانی خداوند در قرآن از کلمه «شیء» را به ذهن بشری قیاس می‌کنند که با چیزواره کردن کلمه «شیء» که ریشه آن به «اراده الهی» بر می‌گردد، به این نتیجه می رسند که خداوند از پیش به «وجود» «ماهوی» چیزها در نزد خویش اعتراف می‌کند وقتی می‌گوید که اگر خداوند به چیزی اراده اش تعلق گرفت می‌گوید بشو و آن می‌شود. اولاً خداوند اینگونه در قرآن صحبت نمی‌کند. بلکه او هم شیء و هم وجود آن را به «امر» خداوند بر می‌گرداند. اما حتی اگر خداوند چنین بیان می‌فرمود، این استنتاج متافیزیکی جایز نیست. یعنی آنها امر زبانی انسانی را که خود تقییدی بر ذات الهی است و شیوه تولید انسانی که از پیش یک طرح (ماهیت) مثلاً یک میز را در ذهن دارد و سپس آن را به «وجود» می‌آورد (تولید می‌کند) به شناخت نوعی از ساز و کار ذات خداوند فرافکنی می‌کنند.

بعد می‌گویند که خداوند ما را در «تصویر» خویش خلق کرد. بنابراین شایسته است که ما خداوند را به قیاس خود بشناسیم. بعد اگر بپرسیم: آیا این همان بت پرستی نیست که خداوند فرموده است از آن پرهیز کنید؟ ممکن است بگویند ما درباره ذات خداوند صحبت نمی‌کنیم که همواره نامتعین است بلکه درباره خداوند آن گونه که به هستی وارد می‌شود. و این خداوند انسان گونه است! سبحان الله! یعنی قرآن را تحت اللفظی می‌خوانند. اینها همه بخشی از خطرات تفکر متافیزیکی است.

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: امر او چون چیزی را اراده کند، تنها همین است که به آن می‌گوید موجود شو، موجود می‌شود. (یس / ‏۸۲)

بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: پدید آورنده آسمان‌ها و زمین و چون به کاری اراده فرماید فقط می‌گوید باش پس می‌شود. (بقره / ‏۱۱۷)

إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: در واقع مثل عیسی نزد خدا همچون مثل آدم است او را از خاک آفرید سپس بدو گفت باش پس وجود یافت. (سوره آل عمران / ‏۵۹)

این آیات را چگونه می‌توان تحت اللفظی معنا کرد.

*نقد شما بر خوانش تحت اللفظی قرآن کریم است؟

قرآن کتابی چند بعدی و چند لایه است و اشتباه است که متشابهات آن را تحت الفظی خواند. کاربرد کلمه «روح» در قرآن همه جا از «امر» خداوند و اینکه «روح» به خداوند تعلق دارد سخن می‌گوید. نه اینکه خداوند از نظر آنتولوژیکی روح دارد و سپس این روح را از خویش در درون انسان قرار داده است. در این صورت ما بر می‌گردیم به داستان خدایی عیسی مسیح که خداوند به کرات در قرآن کریم آن را نفی می‌کند و دقیقاً در این رابطه استدلال می‌کند که اینگونه نیست که عیسی مسیح خداوند است، برای اینکه خداوند اگر بخواهد چیزی را خلق کند به آن می‌گوید باش و به وجود می‌آید. او «فرزند» ندارد یا دقیق‌تر، هیچ چیز از نظر «وجودی» (آنتولوژی) مانند او نیست.

تشبیه انسان به خداوند تا آنجا می‌رود که برخی می‌گویند وقتی نماز می‌خوانید اگر می‌خواهید بر طبق گفته پیامبر (ص) خداوند را در برابر سجده خویش مخاطب قرار دهید، انسانی کامل را در نظر بگیرید و بر او تمرکز کنید. این اغراق کم کم و قدم به قدم ما را به شرک می‌برد.

انسان امتیاز زبان و خلاقیت دارد. این روح متعلق به خداوند است که در انسان دمیده شده است. انسان گنج الهی را می فهمد، و به همه مخلوقات نشان خواهد داد که چرا باید خداوند را با همه وجود پرستش کرد و دوست داشت. انسان به دلیل اخذ زبان و خلاقیت دارای روح والایی است که هیچ موجود دیگری درخور این والایی نیست و به همین دلیل خداوند از فرشتگان خواست که به او سجده کنند. نه اینکه او از نظر آنتولوژیکی خودِ خداست یا روح وجودی خداوند را دارد.

منبع: خبرگزاری مهر

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: قرآن فلسفه اسلامی فلسفه اسلامی انسان معلق درون انسان همه چیز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۰۲۲۶۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ائمه معصومین(ع) سرآمدانِ گفت‌وگو بودند/ احساس مسئولیت مسلمانان، نسبت به تمام بشریت

به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، در این همایش نماینده وزارت دادگستری برزیل، نماینده کنفدراسیون کاردینال‌های این کشور، برخی از کشیش‌ها و شخصیت‌های مسیحی سائوپائولو، مسئولان سیاسی این شهر و ایالت سائوپائولو و جمعی از علما و مبلغان و شخصیت‌های دینی آمریکای جنوبی حضور داشتند و سخنرانان بر ضرورت گفت‌وگو بین ادیان و مذاهب، تاکید و نسبت به حضور آیت‌الله رمضانی در این همایش ابراز خرسندی کردند.

** ائمه معصومین(ع) سرآمدان گفت‌وگو و تبادل نظر

آیت‌الله رمضانی، دبیرکل مجمع جهانی اهل‌بیت(ع) در سخنانی در این همایش، با اشاره به اهمیت علم در نگاه شیعی اظهار کرد: علم، اساس هر خیر است، در مقابلش جهل و نادانی پایه هر شرّی خواهد بود و جهل اصل کل شرّ است. اگر انسان خودش را درست بشناسد، خدای خودش را هم خواهد شناخت. حضرت امیرالمومنین(ع) در روایتی فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ كانَ لِغَيْرِهِ أَعْرَفَ وَ مَنْ جَهِلَ نَفْسَهُ كانَ بِغَيْرِهِ أَجْهَلَ»؛ اگر انسان خودش را درست بشناسد، انسان‌های دیگر را هم درست خواهد شناخت و شناختش نسبت به دیگران بهتر می‌شود. اما وای بر جهل و نادانی! اولین نادانی، نادانی نسبت به خود است. هر کس نسبت به خودش نادان باشد، هم می‌لغزد و هم گمراه می‌شود. اگر انسان خودش گمراه شد، دیگران را هم گمراه می‌کند و نسبت به دیگران، جاهل‌تر و نادان‌تر خواهد بود. همه ما مأمور شدیم که خودمان را بشناسیم، «إعرِف نَفسَكَ». ارسطو در آکادمی خود نوشته بود: خود را بشناس، خودشناسی رمز رشد بشر است و باعث می‌شود که انسان احساسی نسبت به همه انسان‌ها، پیدا کند.

وی ادامه داد: حضرت امیرالمومنین(ع) مورد پذیرش همه مسلمانان است. شیعیان ایشان را امام می‌دانند و علمای اهل‌سنت هم حضرت امیرالمومنین(ع) را به عنوان خلیفه چهارم پذیرفته‌اند و قبول دارند. ایشان دارای ویژگی‌های برجسته‌ای هستند که یکی از آن‌ها «عدالت» است. «جورج جرداق» نویسنده مشهور مسیحی لبنانی است که کتاب خیلی خوبی را در خصوص حضرت امیرالمومنین(ع) به نام «صوت العداله» در پنج جلد به نگارش درآورده و خلاصه این کتاب هم در یک جلد منتشر شده است. من پیشنهاد می‌کنم که این کتاب به زبان‌های اسپانیایی و پرتغالی ترجمه شود. جورج جرداق، عاشق و دلداده حضرت امیرالمومنین(ع) است و نسبت به ایشان عشق می‌ورزد.

دبیرکل مجمع جهانی اهل‌بیت(ع) افزود: حضرت امیرالمومنین(ع) تعبیری دارند با این مضمون که مردمان دو دسته‌اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند. به ما این طور یاد دادند که به مسیحیان یا یهودیان هم، برادر مسیحی یا یهودی بگوییم؛ یعنی ای کسانی که پیرو حضرت موسی یا حضرت عیسی هستید، رسول اکرم(ص) با همه آن‌ها صحبت می‌کردند و برهان و منطق خود را ارائه می‌دادند. یک جایی خداوند به رسول اکرم(ص) می‌گوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ» شما هم منطق و حرف هایتان را بیاورید و با هم حرف بزنیم. حتی آن کسی که هیچ چیزی را هم قبول ندارد با او هم صحبت کن، «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ» و به آنها منطق خودت را بگو! دیالوگ این است. اگر منطق تو را درک نکردند و استدلال تو را نپذیرفتند و اصلا تو را قبول نکردند، تو صبر کن نسبت به آن چیزهایی که به تو می‌گویند، «وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما يَقُولُونَ‌». اگر هم می‌خواهی آنها را ترک کنی، از آنان به نيكويى دورى كن، «وَٱهجُرۡهُمۡ هَجرٗا جَمِيلٗا».

آیت‌الله رمضانی در ادامه، ائمه معصومین(ع) را سرآمدان گفت‌وگو دانست و تصریح کرد: امامان و رهبران دینی ما مثل امام صادق(ع) و امام رضا(ع)، با همه از جمله مسیحیان و زرتشتیان، صحبت می‌کردند. باید با هم حرف بزنیم و همدیگر را بفهمیم و درک کنیم و به یکدیگر احترام بگذاریم. اسلام، زندگی مسالمت‌آمیز را که در زبان عربی به آن «التعايش السلمي» گفته می‌شود، ترویج می‌کند. بشر باید در کنار همدیگر باشد. اسلام مدافع توسعه ارتباطات؛ اعم از ارتباط با خود، ارتباط با دیگران، ارتباط با خداوند و ارتباط با طبیعت است. اسلام تاکید دارد که طبیعت را از بین نبرید و آن را آلوده نکنید، اسلام نسبت به طبیعت این حرف را می‌زند تا چه برسد به انسان؛ تا چه برسد به حقوق حیوانات!


این استاد حوزه  و دانشگاه اضافه کرد: برخی وقتی که بحث‌های حقوقی را مطرح می‌کنند می‌گویند که این بحث‌ها مربوط به صد سال یا صد و پنجاه سال پیش است، اما ما مدرک و سند داریم که هزار و دویست و پنجاه سال پیش رساله حقوق توسط امام سجاد(ع) با بیش از پنجاه حق، نوشته شد. در ده سالی که در مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان بودم، این مبحث را به صورت مفصل، مطرح کردم، در آنجا بخشی از اعلامیه جهانی حقوق بشر را پذیرفتم و بخشی دیگر از آن را نقد کردم، حقوق اخلاقی را هم در آنجا مطرح کردم. روایت بسیار زیبایی از ائمه معصومین(ع) نسبت به طبیعت وجود دارد با این مضمون که اگر روزی جنگی با دشمنی داشتید، درختان سرزمین دشمن را قطع نکنید و نسوزانید، اینها محیط زیست است، آب آشامیدنی آن‌ها را آلوده نکنید. هم در قرآن و هم در روایات به صورت مفصل در رابطه با محیط زیست، بحث شده است.

** توهین به قرآن، توهین به بشریت است

دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) با اشاره به اهمیت گفت‌وگو اظهار کرد: تبادل نظر برای تعامل و جهت رسیدن به فهم مشترک است؛ برای رسیدن به آنچه که ادیان به آن تاکید می‌کردند؛ یعنی گوهر انسان. گوهر انسان، همان کرامت اوست که هیچ نژادپرستی‌ای در آن نیست. قبیله قریش در زمان مبعوث شدن پیامبر(ص) خود را برترین نژاد و قوم می‌دانست، اما رسول اکرم(ص) فرمودند: هیچ فرقی بین قریش و غیر قریش، هیچ فرقی بین سیاه و سفید و هیچ فرقی بین عرب و غیر عرب نیست. رسول اکرم(ص) به شدت با نژادپرستی مقابله می‌کردند و می‌گفتند که چرا سیاهان را برده خودتان قرار می‌دهید، آنها انسان هستند و دارای شرافت می‌باشند. پیامبر(ص) افراد سیاه‌پوستی همچون بلال حبشیِ بزرگ را مَحرم خود قرار دادند. پیامبران، معجزات متنوعی داشتند، اما بلال حبشی از رسول اکرم(ص) اصلا معجزه نخواست، معجزه پیامبر(ص) برای بلال حبشی، همان کلمات رسول اکرم(ص) بود، زیبایی نهفته در این کلمات، معجزات رسول اکرم(ص) به شمار می‌رود. در کلام نبوی همه انسان‌ها؛ اعم از زن و مرد، کودک و جوان و پیر، شریف هستند.

وی ادامه داد: زندگی و حیات را باید به درستی معنا و تفسیر کنیم. در گفت‌وگوها باید به مشترکات میان انسان‌ها و آن چیزی که باعث رشد انسان می‌شود، پرداخته شود. ما ایمان تک تک انبیا، از آدم تا خاتم؛ اعم از حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و رسول اکرم(ص) را لازم و واجب می‌دانیم و هیچ فرقی بین آن‌ها نمی‌گذاریم. حتی اگر جمله‌ای از حضرت عیسی برای ما نقل شود، برای ما حجت است و به آن عمل می‌کنیم؛ مثلا کسی از حضرت عیسی پرسید که با چه کسانی همنشین شویم. او پاسخ دادند: کسی که شما را به یاد خدا می‌اندازد، کسی که به علم شما می‌افزاید، کسی که شما را به آخرت دعوت می‌کند و به یاد آخرت می‌اندازد. ما به کلام نقل شده از همه انبیای الهی عمل می‌کنیم و به آن معتقد هستیم، ما مؤمنیم و یک حریمی را قائل هستیم.

آیت‌الله رمضانی با تاکید بر لزوم ممنوع بودن اهانت به پیامبران، اظهار داشت: به هیچ پیامبری نباید به بهانه آزادی بیان، اهانت شود، این خط قرمز برای بشر است. نباید به مقدسات توهین شود، بگذارید این مقدسات برای بشر باقی بماند. کتاب‌های آسمانی و پیامبران، مقدس هستند. وقتی که من در آلمان بودم، نامه‌ای به پاپ نوشتم که او هم جواب آن نامه را داد. پاپ زمانی گفته بود که اگر کسی به مادرم توهین کند، من با او مقابله می‌کنم. من در آن نامه به پاپ نوشتم که این حرفی که زدی، حرف خیلی خوبی است، مادر برای هر کسی، مقدس و محترم است. اگر به پیامبران و مقدسات توهین صورت بگیرد، هیچ چیز دیگری در میان بشر باقی نمی‌‎ماند و باید به همه پیامبران، احترام گذاشته شود. امروزه برخی به بهانه آزادی بیان، به پیامبران الهی توهین می‌کنند و قرآنِ مسلمانان را می‌سوزانند. در برخی از کشورهای اروپایی هم شاهد ساخت فیلم‌هایی برای اهانت به پیامبر اکرم(ص) هستیم. نباید قلوب بشریت را با این کارها، جریحه‌دار کرد. قرآن، کتاب انسان است و توهین به قرآن، توهین به کل بشریت، و توهین به پیامبر اکرم(ص) توهین به تمام بشر است. جامعه با اهانت، رشد نمی‌کند، بلکه رشد جامعه با اکرام و تکریم انسان و خردورزی است.


وی در ادامه، ماموریت انبیای الهی را بیرون آوردن بشر از زندگی حسی و مادی دانست و تصریح کرد: ما فقط برای این دنیا خلق نشدیم، چون همه ما یک روزی این دنیا را ترک خواهیم کرد. ترک این دنیا مساوی با فنا و نیستی نیست، بلکه زندگی در یک عالم وسیع‌تر است. اصلا انسان برای فنا آفریده نشده، بلکه برای ابدیت آفریده شده و این دنیا هم یک دنیای گذراست. اگر این نگاه را به انسان داشته باشیم، تبیین ما نسبت به انسان خیلی متفاوت خواهد بود و آن را در صورتی خواهیم دانست که بدانیم نقش انسان کجاست و هیچ فرقی بین احساس مسئولیت منِ مسلمان نسبت به یک مسیحی، و احساس مسئولیت یک مسیحی نسبت به منِ مسلمان وجود نخواهد داشت. این احساس مسئولیت را ما نسبت به همدیگر خواهیم داشت.

** مسئولیت مسلمانان نسبت به تمام بشریت

دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) اضافه کرد: روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است با این مضمون که: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛ کسى که صداى انسانى را بشنود که فریاد مى‌زند اى مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسى که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست. براساس این روایت، اگر یک غیرمسلمان اعم از مسیحی یا یهودی و حتی ملحد چون مورد ظلم قرار گرفته است، از یک مسلمان کمک بخواهد و آن مسلمان با این که می‌تواند، به آن غیرمسلمان جواب ندهد و وی را کمک نکند، او اصلا مسلمان نیست. این نگاه به آخرت، مسئولیت انسان را توسعه می‌بخشد و نگاه او را به زندگی و حیات تغییر می‌دهد.

آیت‌الله رمضانی افزود: خداوند در قرآن در آیه ۲۴ سوره انفال که علامه اقبال لاهوری به زیبایی به لحاظ جامعه‌شناسی درباره آن سخن گفته است، انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد. 

مراد این آیه، حیات حسی و مادی نیست، بلکه حیات عقلی است که یک زندگی توأم با منطق، عقل و وحی می‌باشد. خداوند در آیه ۱۰ سوره انبیاء می‌فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»؛ ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمی‌فهمید؟! براساس این آیه، خداوند قرآن را کتابی نازل کرده است که درباره انسان و عظمت انسان است؛ این که انسان، چه کسی است، چه چیزی بود و چه چیزی باید بشود. خداوند در برخی از آیات دیگر قرآن، خطاب به انسان می‌گوید که شما چیزی نبودید، خداوند در آیات دیگری می‌فرماید که شما چیز قابل ذکری نبودید. «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا»  آيا بر انسان روزگارانى نگذشت كه چيزى لايق ذكر نبود؟ ولی شما به بی‌نهایت دعوت شدید و آن کسی که شما را دعوت کرده، خداست. «وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ»؛ یعنی خداوند شما را به دارالسلام؛ یعنی خانه صلح و امنیت دعوت می‌کند، لذا یکی از نام‌های خداوند، «سلام» است.

وی، دنیا را به مسافرخانه‌ای تشبیه و تصریح کرد: این دنیا مسافرخانه است و همه ما مسافر هستیم، بعد از بیست یا سی سال ما هم به دیگران ملحق می‌شویم. حتی خداوند به پیامبرش می‌گوید: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»؛ یعنی شما از این دنیا می‌روید، اما شما برای ابدیت خلق شده‌اید. شما خلق نشدید که نیست گردید، بلکه شما خلق شدید که هست بمانید، نه برای رفتن، بلکه برای بودن خلق شدید. انبیای الهی، یک پله بالاتر آمدند و گفتند که باید از این عقل هم عبور کنید و باز هم رشد کنید و به شهود برسید، انسان شهودی، انسان عاشق است. انبیای الهی آمدند که انسان را دعوت، و عاقل و عاشق تربیت کنند. یعنی انسان هم عاقل و هم عاشق باشد. اگر انسان عاقل باشد، در جامعه، ظلم و بی‌عدالتی خواهد بود؟ آیا زنان بی‌گناه کشته می‌شوند؟ این که انسان عاشق شود و به انسان‌های دیگر عشق بورزد مهم است.

** آمریکای لاتین؛ الگوی دیالوگ در جهان

دیبرکل مجمع جهانی اهل‌بیت(ع) در بخش دیگری از سخنان خود از ابراز خرسندی از حضور نماینده دادگستری برزیل در همایش «اسلام؛ دین گفت‌وگو و زندگی» اظهار داشت: من از این که معاون وزیر دادگستری برزیل در این همایش حضور دارد، خوشحال شدم. ایشان در جایگاهی است که باید با میزان عدل و عدالت، رفتار کند. حرف تمام پیامبران الهی این است که همه انسان‌ها در همه جا باید بر پایه عدالت رفتار کنند و هر حقی به صاحب حق برسد. من در مقاله‌ای می‌خواندم که امروز بیش از یک میلیارد کودک در جهان از سوء تغذیه، رنج می‌برند. اگر عدالت باشد، دیگر سوء تغذیه در دنیا وجود نخواهد داشت. اگر عدالت باشد، محبت و عقلانیت در بین بشر خواهد بود، عدالت دعوت همه انبیای الهی است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌‎ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. لذا همه باید به سمت صلح برپایه عدالت و با میزان عدل برویم و در گفت‌وگوها به این نکته توجه داشته باشیم و حرکتمان را به این سمت جهت بدهیم.


وی ادامه داد: رهبران دینی، عالمان و اندیشمندان دینی، امروزه نقش مهمی را برای تحقق صلح برپایه عدل دارند. ما عالمان و دانشمندان باید حامل صلح، امنیت، مدارا، عشق به بشر و محبت به بشر باشیم و هیچ قومی را بر قوم دیگر ترجیح ندهیم و هیچ تفاوتی را بین سیاه و سفید قائل نباشیم. همان گونه که پیامبران ما مثل حضرت عیسی، با همان نگاهی که برادران مسیحی دارند، به حواریون احترام می‌گذاشت و پای آن‌ها را می‌شست، همان تواضع باید میان حاکمان و میان عالمان وجود داشته باشد. با اضلاع عدالت، معنویت، محبت، امنیت، مدارا و عقلانیت، ما می‌توانیم در همین دنیا، بهشت را درست کنیم. سازنده بهشت خود ما بشر هستیم و در روز قیامت، ما مهمان همان بهشتی هستیم که خودمان ساخته‌ایم.

آیت‌الله رمضانی خاطر نشان کرد: خیلی خوشحال شدم که در این همایش، حضور پیدا کردم. ظرفیتی که در آمریکای لاتین به لحاظ گفت‌وگوی بین ادیان دیدم، می‌تواند الگویی برای دنیا باشد. از این که دولت برزیل به این همایش توجه داشت و نمایندگانی را فرستاد، قدردانی می‌کنم. هر مسلمانی در هر کشوری از دنیا که زندگی می‌کند، باید به قانون آن کشور احترام بگذارد. پیام من این است که گفت‌وگو یک امر ضروری بین ادیان برای توجه به گوهر انسان است. گوهر انسان همان کرامت است و برای رسیدن به کرامت، باید عدالت و عقلانیت و معنویت باشد تا بشر طعم عدالت و آزادی را بچشد و بتوانیم به دست خودمان، بهشت را در همین دنیا بسازیم.

** تقدیر از شخصیت‌های اسلامی و مسیحی فعال

حجت‌الاسلام والمسلمین «طالب حسین خزرجی»، موسس مرکز اسلامی برزیل در بخش دیگری از این همایش با اشاره به فعالیت‌های این مرکز اظهار کرد: در گذشته به شدت در زمینه منابع اسلامی به زبان پرتغالی، فقر وجود داشت، اما مرکز اسلامی برزیل پس از تأسیس، کتاب‌های مرجع در زمینه علوم اسلامی مختلف را به زبان پرتغالی ترجمه کرد و بزرگ‌ترین دانشنامه در زمینه معارف اهل‌بیت(ع) به این زبان را پایه‌گذاری کرد. تعداد کتاب‌های ترجمه شده توسط مرکز اسلامی برزیل به زبان پرتغالی به صد و پنجاه کتاب می‌رسد که ۷۰ کتاب از آن، چاپ شده است. از ابتدای آغاز به کار پایگاه اینترنتی مرکز اسلامی برزیل، بیش از ده میلیون نفر از این پایگاه بازدید کرده‌اند. این مرکز محصولات فکری و فرهنگی خود را در بیش از صد موسسه و کتابخانه در داخل و خارج از برزیل توزیع می‌کند و مرکز اسلامی برزیل به منبع مورد اعتمادی برای دانشجویان و پژوهشگران و محققان تبدیل شده است.

نماینده وزارت دادگستری برزیل نیز در این همایش در سخنانی به بیان اهمیت وجود عدالت در یک جامعه پرداخت. نماینده فدراسیون کاردینال‌های برزیل نیز در سخنانی در خصوص اهمیت گفت‌وگو و جایگاه آن در پیشرفت زندگی جوامع و نیز اهمیت توجه به این مسئله، سخنانی ایراد کرد.

در بخش پایانی همایش بین‌المللی «اسلام، دین گفتگو و زندگی» از برخی از شخصیت‌های اسلامی و مسیحی فعال تقدیر به عمل آمد.



انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • معلمی سنگین‌ترین مسوولیت عالم است
  • معلمی سنگین‌ترین مسئولیت عالم است
  • ائمه معصومین(ع) سرآمدان گفت‌وگو بودند/نباید به مقدسات توهین شود
  • ائمه معصومین(ع) سرآمدانِ گفت‌وگو بودند/ احساس مسئولیت مسلمانان، نسبت به تمام بشریت
  • عرضه «صفات الهی» در کتابفروشی‌ها
  • حج آغاز راهی طولانی برای گسترش معنویت در جامعه است
  • باید قدر و منزلت معلمان را به خوبی دانست/ لزوم رعایت عفاف و حجاب در جامعه
  • رئیس‌جمهور: تفاوت معناداری در نگاه ایران و کشورهای غربی به قاره آفریقا وجود دارد / لزوم توسعه روابط ایران و آفریقا
  • دیدگاه مکاتب فلسفه یونانی درباره سعادت انسان
  • چرا فلسفه کانت در میانه جنگ‌های امروزین هنوز کار می‌کند؟